نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

نهال‌هاي راهبردي كه دكترفاطمي كاشت
لطف‌الله ميثمي

با تشكر از گردانندگان انجمن اسلامي دانشجويان دانشكده حقوق و علوم سياسي. من خيلي متأسفم كه خبري ناگوار را به شما بدهم. ديشب همرزم و هم‌بند ديرين ما "صفرخان" به درگاه ايزدي پيوست. او سي‌سال در زندان‌هاي سلطنت ستمشاهي مقاومت كرد. همة گروه‌ها و احزاب مبارز, يك نقطة تكيه‌گاه و اميدبخشي در بيرون از زندان داشتند, ولي صفرخان يكّه و تنها مبارزه مي‌‌كرد. بارها به او مي‌گفتند "يك نامه بنويس, برو بيرون, آزاد شو و زندگي كن." اما او هرگز نپذيرفت و از راهي كه انتخاب كرده بود, برنگشت. سي‌سال مبارزه درس ارزشمندي است كه اميدوارم راهنماي نسل جوان ما باشد.
***
دكترفاطمي عاشق صادقي بود كه انسان در بيان حال متعالي اين عشق مي‌ماند. او سه ويژگي چشمگير داشت. نخست اين‌كه عاشق بود, دوم اين‌كه بينش درست داشت و سوم اين‌كه راهبردي و استراتژيك مي‌انديشيد و سرانجام نهال‌هاي استراتژيكي كه او كاشت, به درختان سايه‌گستري تبديل شدند. دكترفاطمي آغازگر نقطه‌عطف‌هاي راهبردي گوناگوني بود كه من سعي دارم در حضور شما دانشجويان عزير به توضيح چند نمونة بارز آن بپردازم, باشد كه راهنماي عمل و چراغ آيندة شما باشد.
از اينجا شروع مي‌كنم كه چگونه به دكترفاطمي علاقه‌مند شدم. من چهارده ساله بودم كه خبر اعدام دكترفاطمي را اعلام كردند. محيط دبيرستان خيلي غمزده بود و خفقان نيز در همه‌جا حاكم بود. همة جوانان ناراحت بودند ولي تنها كاري كه مي‌توانستيم انجام دهيم اين بود كه با قطعه گچي روي ديوارهاي كوچه و پس‌كوچه‌هاي اصفهان اين شعار رمزي را مي‌نوشتيم: "م 100 ق 14/3 روز است" يعني, "مصدق پيروز است".بعد هم با الهام از حركت ايشان, وقتي به دانشگاه رفتم, رشته مهندسي نفت را انتخاب كردم تا بدين‌وسيله رهرو راه مصدق و دكترفاطمي باشم.
در سال 1340, نهضت‌آزادي كلوپي در خيابان تير داير كرد. روز عاشورا مهندس بازرگان در حياط كلوپ سخنراني شورانگيزي داشت. وي گفت: "ما مي‌گوييم اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد.. من مي‌خواهم امروز بگويم اللهم العن من قتل دكتر سيدحسين فاطمي. خدايا لعنت كن آن كسي را كه دكترحسين فاطمي را كشت." و از آنجا كه شاه فرمان اعدام او را داده بود, بنابراين جمعيت حاضر در جلسه يك‌صدا به نشانة تأييد, صلوات بلندي فرستادند. اين سخن مهندس بازرگان, آن هم با آن شور و حال ديني و انقلابي باعث شد تا من بيشتر به مطالعة زندگي اين عاشق راه ملي‌شدن نفت علاقه‌مند شوم.
نهضت ملي, مؤلفه‌هاي آن و نقش دكترفاطمي
نهضت ملي, نقطه‌عطف مهمي در تاريخ سياسي ايران به‌شمار مي‌رفت. نهضت دو مؤلفه داشت: نخست انتقال قدرت از دست دربار به مجلس و ملت, كه اين كا ر با اصلاح قانون انتخابات عملي شد. و يكي هم استيفاي حقوق ملت ايران از نفت ما, كه با قانون ملي‌شدن نفت انجام پذيرفت كه دكترحسين فاطمي, هم در طراحي و هم در اجراي اين دو مؤلفه, نقش تعيين‌كننده‌اي ايفا كرد. به‌طوري كه مصدق مي‌گفت ما پيشنهاد ملي‌شدن نفت را مديون دكترفاطمي هستيم. از روي دستخط شادروان د كترمحمد مصدق چنين مي‌خوانيم: "اگر ملي‌شدن صنعت نفت خدمت بزرگي است كه به مملكت شده, بايد از آن كسي كه اول اين پيشنهاد را نمود سپاسگزاري كرد و آن كس شهيد راه وطن دكترحسين فاطمي است كه روزي در خانة جناب آقاي نريمان پيشنهاد خود را داد و عمدة نمايندگان جبهة ملّي حاضر در جلسه آن را به اتفاق آراء تصويب نمودند, رحمه‌الله عليه كه در تمام مدت همكاري با اينجانب, حتي يك ترك اولي هم از آن بزرگوار ديده نشد." شگفت‌انگيزاين كه انسان در وادي سياست ـ كه لغزان و پرمخاطره است, وارد شود و آنگاه پير عارف و صادق باتجربه و روزگار آزموده‌اي همچون مصدق, با آن ديدگاه كارشناسانه, چنين او را بستايد و بشناساند.
دكترفاطمي؛ حُرّ نهضت ملي ايران
دكترفاطمي در خاطراتش نقل مي‌كند كه "من با نظارت مصدق, با پادشاه روابط و ديد و بازديدهايي داشتم" يك روز در زمان رزم‌آرا به خود من گفت "مملكت را مي‌خواهيد به كجا بكشانيد, مگر مي‌شود نفت را ملي كرد. گفتن اين حرف آسان است. انگليسي‌‌ها عشاير را تحريك خواهند كرد يكپارچه ايران را به ‌آتش خواهند كشيد". من در جواب گفتم: "داستان خواجه‌نصير و خليفة عباسي را كه حتماً اعليحضرت شنيده‌ايد, ما هم به‌تدريج "شركت" را لاي نمد مي‌ماليم. اگر ديديم دنيا به هم خورد و آسمان به زمين خواهد آمد, او را رها خواهيم كرد و الاّ لاي نمد جان خواهد داد".
وي طوري شاه را نرم كرده بود كه حتي شاه با نخست‌وزيري مصدق موافقت كند؛ در حالي‌كه سيدضياء در دربار نفوذ داشته و مي‌خواسته كه خود نخست‌وزير شود. اين حركت او هم يك نقطه‌عطف راهبردي بود.
دكترسعيد فاطمي (خواهرزادة مرحوم فاطمي) به من گفت: "آن روزها كه هنوز مرزبندي ميان سلطنت و مردم وجود نداشت, رفت‌و‌آمدهايي بود. يك بار در ملاقاتي چهارساعته, شاه به دكترفاطمي پيشنهاد مي‌كند تا به‌جاي دكترمصدق, نخست‌وزير شود و مصدق هم براي استراحت به خارج از كشور برود. آنگاه از او مي‌خواهد تا اين مطلب جايي گفته نشود. ولي دكترفاطمي مي‌گويد: "من به دكترمصدق وفادارم و بايد به او بگويم." او تمام مطالب گفت‌وگو را با مصدق درميان مي‌گذارد. به‌دنبال اين قضيه, مصدق از نيات باطني شاه آگاه شد. او اين شناخت را هرگز از راه‌هاي عادي و كلاسيك نمي‌توانست به‌دست بياورد.
نهضت ملي به‌نوبة خود حُرّآفريني داشت و دكترفاطمي حُرّ نهضت ملّي شد.
نيكسون در كتاب "جنگ حقيقي" كه در سال 1980 يعني يك‌سال پس از پيروزي انقلاب چاپ شد, آغاز بحران‌هاي غرب در خاورميانه را ملي كردن نفت توسط مصدق دانسته و ملي‌كردن كانال سوئز, ملي‌كردن 95 درصد زمين‌هاي عراق طبق قانون 80 در انقلاب عراق و تشكيل اوپك را تحت‌تأثير ملي كردن نفت در ايران تحليل كرد. نيكسون جنگ ژوئن و شوك اول نفت, انقلاب ليبي, تحولات نفتي سال 50 و انقلاب اسلامي ايران را برمي‌شمارد و معتقد است كه نطفة آن به‌دست مصدق گذاشته شد و اين نشان‌دهندة اين است كه چه نهال ارجمندي كاشته است و چه درخت تناور و سايه‌گستري را پرورش داد.
بينــش
نقطه‌عطف بعدي, بينش درست او بود. دكترفاطمي پس از كشته‌شدن محمد مسعود, روزنامه‌نگار ملي, بر سر مزارش سخنراني مي‌كند و مي‌گويد: "گلولة انگليس مغز محمد مسعود را متلاشي كرد". به محض اين‌كه اين جمله تمام مي‌شود, يك گلوله به شكم دكترفاطمي شليك مي‌شود و پس از آن‌كه راهي بيمارستان مي شود و جراحي مي‌كند, دوباره, به عرصة سياست بازمي‌گردد و مشغول به‌كار مي‌شود. بينش روشن او, درست و دقيق تشخيص داده بود. بعدها براساس اسناد, فاش شد كه در هر دو مورد ـ ترور مسعود و ترور فاطمي ـ دست انگليس در كار بوده است.
بستن سفارت انگليس
نقطةعطف ديگر, بستن سفارت فخيمة انگليس بود و اين اولين‌بار بود كه سفارت انگليس در ايران بسته مي‌شد. دكترفاطمي پيش از اين حركت, خيلي مسئله را بازنگري و تحليل كرده بود. تلفن‌هايي هم از اين طرف و آن طرف مي شد, ولي دكتر خيلي قاطعانه اين كار را انجام داد. همزمان با شب 25 مرداد كه نصيري با تانك و مسلّح به در خانة دكترمصدق مي‌رود و نامة عزل ايشان را از سوي شاه به وي ابلاغ مي‌كند, و مصدق نيز باور مي‌كند كه كودتا شده و با دستگيري نصيري توسط گارد خودش آن را عقيم مي‌گذارد, دكترفاطمي را دستگير مي‌كنند. دكترفاطمي فرداي آن روز, آزاد مي‌شود و پس از شكست كودتا به بهارستان مي‌آيد و در سخنراني شورانگيري مي‌گويد: "دربار شاه, روي دربار ملك فاروق را سياه كرد". حركت از آنجا آغاز مي‌شود كه مردم در بهارستان تظاهرات مي‌كنند و مي‌گويند: "ما پيرو قرآنيم, ما شاه نمي‌خواهيم", چرا كه سلطنت موروثي در قرآن وجود ندارد. اين اولين شعار ضدسلطنت بود كه تحت يك رهبري توسط ملت داده شد.
اين حركت ادامه پيدا كرد تا بهمن 57 كه شاه ازايران رفت. اين هم نهال ديگري بود كه در 26 مرداد 32 كاشته شد و در بهمن 57 به بار نشست.
مصدق به‌دنبال توطئه‌هايي كه شركت نفت داشت, به اين رسيد كه يكي از مقام‌هاي مهم شركت نفت, ارتش است كه در پي قرارداد وثوق‌الدوله و بعد از كودتاي رضاخان و سيدضيا به‌وجود آمد و ارتش در تمام شهرستان‌هاي ايران توطئه كرد. مثلاً امام‌جمعة تهران, آقاي دكترامامي كه استاد دانشگاه حقوق بود, با وجود شيعه‌بودن در مهاباد كه همه اهل سنت هستند, 17 رأي مي‌آورد و رئيس مجلس هفدهم مي‌شود كه اين اقدام به وسيلة ارتش صورت گرفت. مصدق مي‌گفت: "به‌دنبال ملّي كردن نفت, بايد ارتش را ملي كرد". بعد به شاه گفته بود: "طبق قانون انقلاب مشروطيت, نخست‌وزير بايد وزيردفاع هم باشد". شاه مقاومت كرد و مصدق در 26 تيرماه استعفا داد. آنگاه قيام پرشكوه سي‌تير را به نتيجه رساندند و سي‌شهيد در راه استقلال و آزادي داديم و مصدق را بر سر قدرت برگرداندند و پست وزارت دفاع را هم به‌دست گرفت. ايشان سپس سازمان افسران ملّي, كه در رأس آن تيمسار افشار‌طوس بود و خط‌مشي‌شان اصلاح ارتش بود, پيشنهادهايي به دكتر مصدق دادند, تا ارتش تصفيه شود و عده‌اي اخراج شوند. اخراجي‌ها كانون بازنشستگان ارتش را تأسيس كردند. اينها توطئه‌گران كودتاي 28 مرداد شدند و همين‌ها بودند كه در شهادت افشار طوس نقش داشتند. با اين اصلاح راهبردي بود كه ارتش مي‌رفت تا نيروي مثبتي بشود؛ مثل حالا كه در وزارت اطلاعات قتل‌هاي زنجيره‌اي طراحي شد. جوان‌هاي ايران كشته شوند, فروهر و پروانه جنبش دانشجويي را كارد آجين كنند, بعد از آن هم يك عده دستگير مي‌شوند و...
به هر حال مصدق ارتش را ملي كرد و اين يكي از افتخارهاي ملي ايران به‌شمار مي‌رود. خاتمي نيز وزارت اطلاعات را ملي كرد.
قانون انقلاب
نقطه‌عطف ديگري كه دكترفاطمي آفريد واقعة 25 مرداد است. صبح‌ روز 26 مرداد, زماني كه دكترفاطمي بي‌پروا به اتاق مصدق رفت, به او گفت: "من ديگر نمي‌خواهم وزير خارجه باشم, مرا وزير دفاع كنيد". دكترمصدق گفت: "برنامه‌تان چيست؟" دكترفاطمي گفت: "برنامة من اين است كه تا ظهر امروز, پنجاه نفر را اعدام كنم". دكترمصدق با صداي بلند فرياد زد: "با چه قانوني؟" دكترفاطمي گفت: "با قانون انقلاب". مصدق گفت: "قانون من, قانون اساسي است, قانون انقلاب نيست". دكترفاطمي گفت: "قانون من, قانون انقلاب است". وقتي دكترفاطمي از اتاق بيرون مي‌رفت رو به دكترغلامحسين مصدق كرد و در همان حال كه عصايش را بلند كرده بود گفت: "غلام, اين پدر تو ما را به كشتن مي‌دهد, پدر تو همة ما را به كشتن مي‌دهد". مصدق مي‌گويد: "من يك عمر از قانون دفاع كردم. بايد برويد با دكترصديقي (وزير كشور) گفت‌وگو كنيد و ببينيد آيا راهكار قانوني دارد يا نه؟" كه من ديگر نمي‌دانم اين پيگيري‌ها به كجا رسيد.
با چشمي گريان, تقديم به عشق
خوب است حادثة جالبي را برايتان تعريف كنم. بعد از پيروزي انقلاب, خط ما اين بود كه هيچ سِمَتي نگيريم و با دوستان روي اسناد انقلاب كار مي‌كرديم. براساس مطالعات و روند ضرباتي كه خورده بوديم به منزل تيمسار آزموده؛ آيشن ايران رفتيم. او رئيس دادگاه مصدق و دادستان ارتش بود. در گاوصندوق منزل او سندي با دستخط دكترفاطمي پيدا كرديم كه با خودنويس سبز نوشته شده بود. اين سند خاطرات دكترفاطمي در چهل‌روز پس از كودتاي 28 مرداد بود, يعني چهارم و پنجم مهرماه. دكترفاطمي در بيدادگاه كودتاچيان گفته بود: "اگر دفاعياتم چاپ نشود و گوش به گوش هم نرسد و در پرونده‌ها مدفون شود, در فرداي روشن, اين پرونده‌ها به‌دست نسل آينده خواهد افتاد و حقايق روشن خواهد شد". اميدواري در نوشته‌هاي او موج مي‌زد كه اين نوشته‌هايش راه دوري نمي‌رود و به نسل‌هاي بعد مي‌رسد. بيان او كه از عمق ايمانش نشئت گرفته نشان مي‌دهد كه براي تاريخ سمت و سويي قائل بود و به پيروزي حق بر باطل يقين داشت. از آنجا كه هركس با مطالعة اين جمله‌ها بي‌اختيار اشك از چشمانش جاري مي‌شد, لذا اين مجموعه در كتابي با عنوان "با چشمي گريان, تقديم به عشق" در اسفندماه سال 1358 توسط انتشارات "صمديه" چاپ و توزيع گرديد.
استراتژي اميـد
دكتر, عاشق حقيقي بود. در قرآن هم مي‌خوانيم, اينها كه عاشق هستند لحظه‌اي ترس و نااميدي در دلشان راه ندارد. اميد دارند, اميد به آينده‌اي روشن. مذهبي بودن صرفاً اين نيست كه آ‌دم آيه بياورد و احكام بلد باشد. جوهر مذهبي بودن و دينداري, اميدواري به ‌آينده است؛ دكترفاطمي نماد برجستة استراتژي اميد بود. اين‌كه او چهل روز بعد از كودتا اين‌گونه جمع‌بندي بكند, آن هم در شرايط دشوار آن روزها و در دفاعياتش ثبت كند, نقطة اميدبخش و پراهميتي براي جوانان امروز است. مصدق هم سال 42 خاطراتش را نوشت ولي دكترفاطمي چهل روز بعد از كودتا دست به نوشتن خاطرات برد. خود او جمله‌اي بدين مضمون مي‌گويد كه وقتي آرامش نسبي پيدا كردم پس از شوكي كه كودتا وارد كرده بود نشستم به نوشتن خاطرات, چقدر تأسف مي‌‌خورم از اين‌كه ادامه پيدا نكرد.
نقطه‌عطف راهبردي ديگري كه دكترفاطمي به ما نشان داد و براي ما قرن‌ها مي‌ماند در روز ترور ايشان جلوه‌گر شد. وقتي دكترفاطمي را از پله‌هاي اطلاعات شهرباني پايين مي‌آورند, گروه شعبان‌بي‌مخ به او حمله‌ور مي‌شوند و او را از همان ناحيه‌اي كه جراحي شده بود با ضربات چاقو مجروح كردند. خواهر دكترفاطمي (سلطنت خانم) كه زينب‌وار مدافع برادرش بود, به محض حملة اوباش, خود را به روي دكترفاطمي مي‌اندازد و يازده ضربه چاقو را به جان مي‌خرد و تنها دو ضربة چاقو به دكترفاطمي مي‌خورد. فاطمي در آنجا جمله‌اي دارد كه مي‌گويد: "من هم مانند امام حسين(ع) كه در راه آزادگي شهيد شد, در راه آزادي وطن شهيد خواهم شد" و بعد مي‌گويد: "خون من نشان داد كه انگليس را بايد در دربار شاه از بين برد".
او خود پيام خونش را داد
بعد از 28 مرداد مي‌بينيم كه بين مردم و دربار قهر به‌وجود مي‌آيد. دوستان مصدق هيچ‌كدام وزير, وكيل يا مديركل نشدند. اين وضع ادامه پيدا كرد تا 15 خرداد 42 كه اوج قهر بود و حركت قهرآميز قيام 15 خرداد و بعد هم انفجار انقلاب در بهمن 57 رخ داد. يعني مبارزات ضداستعماري عمدتاً تبديل به مبارزات ضداستبدادي و ضدسلطنتي (منتهي به سلطنت وابسته) شد و اين نهالي بود كه با خون دكترفاطمي كاشته شد و به درخت تناور و سايه‌گستري بدل گرديد.
اصل بقاي عشق
ويژگي‌هاي بارز دكترفاطمي را در محورهاي عشق و بينش و راهبرد برشمردم. آنچه از نگاه من در ويژگي‌هاي ايشان به نحو برجسته‌ترين شهود بود و من آن را از همه مهم‌تر مي‌دانم؛ همان عاشقانه بودن حركت وي بود. در كتاب‌هاي علمي آمده كه براساس اصل بقاي ماده و انرژي, هيچ‌چيز به خودي خود به‌وجود نمي‌آيد و هيچ‌چيز به خودي خود از بين نمي‌رود. ماده به انرژي تبديل مي‌شود و انرژي به ماده, ولي يك تبصره را بايد به اين اصل افزود و آن هم "عشق" ‌است.
اصل بقاي عشق يعني هيچ‌چيزي, هيچ فداكاري و ايثاري و هيچ اميدواري و عشقي از بين نمي‌رود. دكترفاطمي در بيدادگاه رژيم پهلوي دفاعيات بي‌پروا و شجاعانه‌اي را قرائت مي‌كند و در آن ياد آور مي‌شود كه سخنان و آرمانش به نسل آينده خواهد رسيد. رئيس دادگاه, دفاعيات وي را در گاوصندوق منزلش حبس مي‌كند تا كسي به آنها دسترسي نداشته باشد, امّا به ارادة الهي و از آنجا كه عشق و ايمان هرگز پنهان نمي‌ماند و همچنان بر تارك تاريخ مي‌درخشد, پس از انقلاب به‌دست رهروان عاشق مي‌افتد.
دكترفاطمي از نگاه عشق و اميد "آينده" را روشن مي‌ديد. اميدوارم شما دانشجويان نيز همچون آن بزرگوار, لحظه را دريابيد ولي به لحظه دلخوش نباشيد و يا نااميد نگرديد, بلكه با اميد به فرداي روشن, با گام‌هاي استوار و مصمم, قدم در راه اعتلاي حقيقت و پاسداري از آزادي و استقلال بگذاريد. آزادي و استقلال كه ثمرة خون بزرگمرداني چون دكتر حسين فاطمي است.
روانش شاد و راهش پر رهرو باد!

* سخنراني در دانشكدة حقوق و علوم‌سياسي دانشگاه تهران به‌مناسبت سالگرد شهادت دكترفاطمي مورخ 19/8/81


سوتيتر:

دكتر فاطمي سه ويژگي چشمگير داشت: نخست اين‌كه عاشق بود, دوم اين‌كه بينش درست داشت و سوم اين‌كه راهبردي و استراتژيك مي‌انديشيد و سرانجام نهال‌هاي استراتژيكي كه او كاشت, به درختان سايه‌گستري تبديل شدند

منبع: سايت ميثمی

http://www.meisami.com/@oldsite/ch17/2-6.htm